گفتن «نمی دانم» نیمی از دانش است . [امام علی علیه السلام]
مقالات
مکاشفه
یکشنبه 88 تیر 7 , ساعت 1:20 عصر  

عنوان تحقیق: مکاشفه
گرد آورنده :فرشته طیبی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی

مقدمه
مفهوم مکاشفه یکی از مفاهیم گسترده عرفانیست که مطالب بسیاری پیرامون ان مطرح شده است.
گر چه در بین مفاهیم مکاشفه به پی بردن به اسرار امور غیبی و رفع حجاب تعبیر شده اما حقیقت ان است
که از ناحیه خداوند هیچ حجابی درعالم وجود نیست ذات او به ذات خودش در اشیاء ظهور یافته وزمین و
اسمان را روشن نموده" و اشرقت الارض بنور ربها وزمین با نور پروردگارش روشن شد (زمر/69)" و
این تجلی  تجلی ذاتی است هیچ حجابی میان او و خلقش نیست او در همه  اینه ها نمایان است ان
حقیقت غیبی ای که از تلبس به اسماء و صفات مقدس تر است دیگر جایی از تلبس بر بودهای زاید فانی
برای او نمی ماند   ان حقیقت با همان حقیقت شریفش ظاهر است و باطن است و اول است واخر(حدید /3)
غزالی درباره مکاشفه می گوید :نور است که به هنگام تطهیر دل در ان پدیدار میشود بر اثر این نور امور
بسیاری اشکار می شودکه پیش از ان صوفی فقط نام ان را می شنید وبرای انها معانی کلی وناروشنی
تصور می کرد تا انکه سرانجام معرفت حقیقی به ذات خداوند پاک حاصل میشود.                                          
یقولون لی صفها فانت بوصفها –خبیر اجل عندی باوصافها علم-صفاء ولاماء و لطف و لاهواء ونوولانارو
روح  و لاجسم.
 می گویند ان را وصف کن که تو از وصف ان اگاهی "اری من اوصاف ان را می دانم –زلالی بی اب و
لطافتی بی هوا و نوری بی اتش و روحی بی جسم (را تصور کنید.)
در این تحقیق نا چیز تلاش شده است تا گزیده ای از نظریات حول محور مکاشفه جمع اوری گردد.هر چند شرح کامل مطلب از بضاعت بنده و این تحقیق حقیر خارج است.
                                معناى مکاشفه
«کشف» در لغت به معناى رفع حجاب است. هنگامى که زن نقاب از چهره برمى گیرد گفته مى شود «کشفت المرأة عن وجهها» و از نظر عرفا کشف و شهود تجلّى اسم «علیم» حق تعالى، از امّهات اسماى الهیه است که اسامى دیگرى مانند سمیع و بصیر را تحت پوشش خود دارد. بنابراین، «کشف» یعنى اطلاع بر حقایق غیبى که در وراى حجاب قرار دارند.
از آنجا که تمام مراتب وجود و یا مظاهر آن اعم از عالم طبیعت، مثال و عقل و به یک معنى حتى اسماى الهیه نیز حجاب اند، پس کشف حقیقى زمانى حاصل مى گردد که سالک از تمام این حجاب هاى ظلمانى و نورانى گذر کرده باشد. هر چه سالک را از مشاهده جمال مطلق باز دارد حجاب و زنجیرى است که او را از عروج منع مى کند، همان گونه که در سخنان بزرگان آمده است: «کل ما شغلک عن ذکر الله فهو صنمک»; هرآنچه تو را از یاد حق باز دارد بت و صنم است. بنابراین، آنچه سالک را از این سیر منع مى کند نکوهیده و مذموم است و انسان باید تمام حجاب ها را، حتى اگر حجاب نورانى باشد، پشت سر بگذارد تا قلب او به معرفت ذات حق تعالى نایل گردد
                                               اقسام مکاشفه
حجاب بودن حاجب به جنس آن مربوط نیست. زنجیر چه از جنس مس باشد و چه از جنس طلا زنجیر است و باید گسسته شود تا راه پرواز هموار گردد. سالک باید در سیر و سلوک، حجاب هاى خود را یکى پس از دیگرى پشت سر بگذارد. از این رو، مکاشفه اقسامى دارد; از جمله صورى (مثالى) و معنوى.
کشف صورى:
نخستین مرتبه مکاشفه، رهایى از عالم ماده است که از آن به کشف صورى تعبیر کرده اند. در این مرحله، چشم برزخى عارف گشوده مى شود و به مشاهده عالم برزخ و مثال نایل مى گردد. عالم مثال، که عالم مقدار و صورت است، خود به مثال متصل و منفصل تقسیم مى گردد.
ویژگى هاى کشف صورى:
الف ـ مکاشفه در مرحله نخست در عالم مثال متصل حاصل مى گردد و سپس با تدریج و با حصول ملکه به عالم مثال منفصل صعود مى کند. بنابراین، گذر از مثال متصل براى وصول به مراحل عالیه مکاشفه امرى ضرورى است.
ب ـ همان گونه که انسان داراى حواس پنجگانه ظاهرى است و از طریق آنها با عالم طبیعت ارتباط برقرار مى کند، از حواس برزخى نیز برخوردار است و از طریق آنها با عالم مثال ارتباط برقرار مى کند. در این مرحله از مکاشفه با ذوق مثالى مى چشد و با سمع مثالى مى بیند و با لمس مثالى لمس مى کند ... .
ج- آنچه سالک در مرحله مثال متصل مشاهده مى کند نیاز به تعبیر دارد و نباید بر ظواهر آن حمل گردد، همان گونه که خواب نیز به تعبیر محتاج است و بسیارى از خطاها و اشتباهات از تعبیر نادرست ناشى مى شود.
د -متعلق این مرحله از کشف اگر امور دنیوى باشد مانند اطلاع از اینکه در آینده چه حادثه اى در تاریخ رخ خواهد داد آن را «رهبانیت» گویند; زیرا این مرحله از کشف مى تواند در اثر کناره گیرى از خلق پدید آید. برخى نیز آن را ابزارى براى رسیدن به جاه و مقام دنیوى قرار مى دهند. لذا، سالک واقعى را به این نوع از کشف، مشغله چندانى نیست، بلکه آن را نوعى استدراج و فریب خود مى داند. اما اگر متعلق آن امور اخروى باشد غالباً مجرد از حقایق و معانى غیبى نیست، حتى ممکن است متضمن کشف مرحله بعد یعنى کشف حضورى نیز باشد و به همین دلیل، جامع بین صورت و معناست. این نوع از کشف، یقین بیشترى به همراه خواهد داشت، لکن سالک حقیقى باید از این مرحله نیز بگذرد و تنها همّ خویش را مصروف مشاهده ذات حق تعالى نماید.(ر.ک.به منبع1)                                                                                                                                                                                                                                                   
نیابد ذات او هرگز به دیدار چو آید عاشق مسکین نباشد                                                                                                                                                                                                                  اگر مطلق شوى مطلق ببینى مقیّد جز مقیّد بینن نباشد
ه- کشف صورى را از این نظر که سماع، مشاهده یا تصور در کدام مرحله انجام مى شود، به اقسامى تقسیم کرده اند که بالاترین آنها مشاهده اعیان ثابته در حضرت علم الهى و سپس به ترتیب، در عالم عقل و نفوس مجرده و کتاب محو و اثبات و نهایتاً در عناصر و مرکّبات است، همان گونه که بالاترین سماع نیز شنیدن سخن حق تعالى بدون واسطه و در مراحل بعدى با وساطت جبرئیل یا عقل یا جز آن مى باشد.
کشف معنوى:
کشف معنوى عبارت است از ظهور معانى غیبى و حقایق عینى که از صور مجرد است. این قسم، خود مراتبى دارد و از آنجا که استعداد سالکان متفاوت است، مقامات و مراتب کشف نیز با هم تفاوت دارند، به گونه اى که به ضابطه نیایند:
اولین مرتبه آن ظهور معانى و حقایق در قوّه مفکّره است، بدون استفاده از تفکر و استدلال که آن را «حدس» مى نامند.
دومین مرتبه، ظهور معانى و حقایق بر قوّه عاقله است که آن را «نور قدسى» نامیده اند و «حدس» از ظهورات آن نور قدسى است.
سومین مرتبه، ظهور آن حقایق و معانى در مقام قلب است; چنان که مشهود معنایى از معانى غیبى باشد آن را «الهام» گویند و اگر روحى از ارواح و یا عینى از اعیان ثابته باشد آن را «مشاهده قلبیه» مى نامند.
چهارمین مرتبه، مکاشفه در مرتبه روح است که از آن به «شهود روحى» تعبیر کرده اند. روح در این مقام برحسب استعداد ذاتى خود حقایق و معانى غیبى را بدون واسطه از حق مى گیرد و به دیگر قواى روحانى انسان، مانند قلب، عقل و قواى جسمانى او که همه این قواى روحانى و جسمانى مادون آن (روح) قرار دارند، انتقال مى دهد.
روحى که بدون واسطه به فیض دریافت حقایق از حق نایل مى شود روح ولىّ کامل الهى است که به اعتبار مقام روح، حقایق غیبى را بدون واسطه دریافت مى کند. کسانى که در سلوک اند و به مرتبه کمال نرسیده اند در شهود روحى تابع آن حضرات اند. این دسته غیر کامل بر حسب مرتبه وجودى و تفاوت هاى استعداد خود و به اعتبار قرب و بعد از آن حضرات معصوم، در اخذ حقایق و معانى غیبى متفاوت اند.
پنجمین مرتبه مکاشفه و شهود، مرتبه عالى ترى است که مقام «سرّ» نام دارد.
ششمین مرتبه کشف حقایق غیبى، مرتبه «خفى» است. کشف حقایق در این مرتبه قابل اشاره نیست و کلمات از بیان آن عاجزند. این مقام به پیامبران اولى العزم: اختصاص دارد.
آخرین و بالاترین مرتبه مکاشفه، مرتبه حقیقت محمدیه است که از آن به «سرّ اخفى» تعبیر نموده اند. این مقام همان قرب مطلق است که منشأ کشف حقایق مکنون در احدیت و وجود بدون واسطه اى از موجودات است. این مقام به حقیقت محمدى  و وارثان او اختصاص دارد.( م.1)
کشف عرفانى این‏گونه تعریف شده است:
الکشف بیان ما یستتر على الفهم، فیکشف عنه للعبد کانه راى عین .
قلوب اهل حق آنگاه که به نور حقیقى نزدیک شد و در مقام قرب الهى قرار گرفت، دیدگانش بینا مى‏شود و آنچه قبل از آن از فهم او مستور بود، تبیین مى‏یابد و به‏روشنى و وضوح مى‏رسد . این مقام، کشف است . کشف از آن قلب است که به هنگام اتصال حاصل مى‏شود; چنان‏که اگر چشم سر با یک شى‏ء جسمانى رو به رو شد، کشف حس، به او دست‏خواهد داد و به قول او:
مکاشفات العیون بالابصار، و مکاشفات القلوب بالاتصال .
        اگر شهود و کشف هم‏سنخ با حضورند، انسانى که در غیبت‏به سر مى‏برد، از این مقام بلند، محروم و در پشت پرده حجاب و غشاء، از درک حضور حق دور مى‏ماند . قلب غایب، در ظلمت است و قلب حاضر، به صفاى یقین نایل . اگر عارف به حضور و شهود حق بار یابد، بر وحدت و جمعیت او اضافه و از تفرقه و کثرت او کاسته مى‏شود، لذا حضور و شهود با اتحاد و اتصال همراه است; چنان‏که غیبت‏با کثرت و حجاب و ظلمت، آمیخته و قرین است.
به اعتقاد ابو نصر سراج، مکاشفه سه وجه، بعد یا درجه دارد:
مرتبه‏اى از آن، مکاشفه با دیده قلب است که در قیامت‏حاصل مى‏شود .
مرتبه‏اى دیگر، با حقایق ایمان و به همراه یقین پدید مى‏آید و همراه با هیچ حد و صورتى نیست، و در اصطلاح «کشف معنوى‏» نامیده مى‏شود .                                      مرتبه سوم، مکاشفه آیات الهى است که از طریق معجزات براى انبیا، و از راه کرامات و اجابات براى غیر آنها حاصل مى‏شود .                                                             از مجموع کلمات ابو نصر چنین بر مى‏آید که مکاشفه و مشاهده دو گونه متفاوت نیستند و میان آن دو، اختلاف ذاتى و ماهوى وجود ندارد; حداکثر اینکه یکى تمامیت دیگرى است .
شهود و کشف عرفانى، هر دو از سنخ حضورند و قلب حاضر، قلبى است که به مقام قرب و دنو، نایل آمده باشد . پس اگر قلب عارف و دل سالک بر اثر ریاضات و مجاهدات، به حریم اسماء و صفات الهى بار یافت، پرده‏هاى حجاب ظلمانى و نورانى، یکى پس از دیگرى، از پیش چشمان او برداشته مى‏شود و عابد در این هنگام، به مقام کشف و شهود دست پیدا مى‏کند .
بنابراین، مکاشفات دو سو دارند: از یک سو به قلب عارف مرتبط مى‏شوند، و از سوى دیگر به حقایق یقینى، و به هر میزانى که این حقایق مستور، پرده از رخسار خویش برگیرند، دیدگان دل به نور جمالشان روشن‏تر مى‏گردد .
نکته مهم این است که به اعتقاد صاحب اللمع، چنین حالتى در دنیا شدنى است و امکان اینکه انسان بتواند پیش از آخرت، به دیدار او نایل آید، وجود دارد .
عارفان - در برابر معتزله - نخست، رؤیت‏خدا را در عقبا تجویز کردند; اما تدریجا آن را به دنیا هم سرایت دادند و معتقد شدند که قلب عارف مى‏تواند بر اثر ریاضات و مجاهدات طاقت‏فرسا، به لقاى محبوب دست‏یابد و به مشاهده او نشیند و به این مقام رفیع و منیع - که خلقت انسان، هدفى جز آن ندارد - نایل آید .(م.2)
               ابو اسماعیل، عبد الله بن محمد بن انصارى
کتاب منازل السائرین پدیده ممتازى است که در قرن پنجم رخ داد; به گونه‏اى که مى‏توان آن را نقطه عطفى در زمینه عرفان تلقى نمود . پیر هرات براى نخستین بار، نثر را مسجع ساخت تا بیشتر و بهتر بر دل‏ها نشیند . به این جهت، رسائل خواجه عبدالله انصارى در نثر مسجع فارسى، پیش‏قدم است و بر دیگران - از جمله سعدى - فضل تقدم دارد .
آثار و دست‏نوشته‏هاى صوفیان پیش از او، غالبا به سبک گزارش، نقل قول و بیان حالات مشایخ و بزرگان صوفیه بود و در آنها، کمتر طبقه‏بندى، تنسیق همراه تحلیل، و درجه‏بندى مقامات عرفانى به چشم مى‏خورد . پیر هرات در این زمینه، گوى سبقت را ربود و آغازگر سبکى خاص در نوشته‏هاى صوفیانه و ادبیات عرفانى شد .
پیر هرات آیه متناسب با مکاشفه را آیه: فاوحى الى عبده ما اوحى،  مى‏داند . استناد به این آیه در باب مکاشفه، به این معنا است که به اعتقاد وى، مکاشفه و وحى از یک سنخ‏اند . ماهیت کشف «مهاداة السر بین متباطنین; و هی فی هذا الباب بلوغ ماوراء الحجاب وجودا»  مى‏باشد . اگر باطن عارف، خواهان ملاقات با باطن امر غیبى شد و این دو باطن با یکدیگر رو در رو شدند، مکاشفه پدید آمده است .
به دیگر سخن، مکاشفه آن است که سر عارف، حجاب‏هاى ظلمانى و نورانى را درنوردد و با ایده شهود، به ماوراى حجاب نایل آید و از اسرار غیبى بهره گیرد . این مکاشفه در اصطلاح، «مکاشفه معنوى‏» است، که غیر از «مکاشفه علمى‏» و «مکاشفه صورى‏» است . حاصل آنکه:
اولا، مکاشفه با باطن و قلب عارف سر و کار دارد;
ثانیا، مکاشفه با وحى تمایز ذاتى ندارد;
ثالثا، کشف عرفانى جز با دریدن حجاب حاصل نمى‏شود .         مکاشفه داراى درجاتى است: نخستین رتبه آن، گه‏گاه دست مى‏دهد .
رتبه دوم، دائمى است و زمانى رخ مى‏دهد که عارف، خود را در حالت مکاشفه نبیند و به نحو تمام و کمال، محو محبوب باشد .
مکاشفه عین ثابت‏یا سر قدر، سومین درجه کشف عرفانى است که همراه با تجلى ذاتى الهى رخ مى‏نماید . (م.6)
                              محیى الدین ابن عربى
ابن عربى بیشترین اهتمام را به مسئله معرفت و مکاشفه داشته است . او معرفت‏خداوند و صفات او را به دو طریق ممکن مى‏داند:
راه اول، راه استدلال و فکر است . این راه از یک سو در معرض خطا است و شک و شبهه در آن راه دارد; و از سوى دیگر، عقل هرگز نمى‏تواند از شاهد به غایب استدلال معتبرى داشته باشد . فکر از راه دلیل و برهان به خدا نمى‏رسد; بلکه فقط مى‏داند که او هست.   راه دوم، راه کشف است که علم حاصل از آن، ضرورى است . این علم هرگز در معرض شک و شبهه نیست و همواره راهى روشن، سالم و مورد وثوق مى‏باشد .
نکته مهم اینکه عارف هرگز راه عقل را - اگر حد خود را نگه‏دارد - تخطئه و حتى تحقیر نمى‏کند; بلکه تمام سخن او در این خلاصه مى‏شود که: «راهى برتر وجود دارد» .
محیى الدین - همانند دیگر عرفا - بر این نکته پاى مى‏فشارد که طریق کشف و عیان، بر طریق استدلال و برهان ترجیح و تفضیل دارد و علم کشفى را علمى ضرورى و غیر قابل شبهه مى‏داند . البته ممکن است انسان در حالت کشف، استدلال هم نصیبش شود; چنان‏که محیى الدین مى‏گوید:
ابو عبدالله بن کتانى گفته است : که در کشفش، هم دلیل به او عطا مى‏شود و هم مدلول . محیى الدین در تعریف مشاهده، مى‏گوید:
مکاشفه یا به معناى تحقق فهم همراه امانت است، یا به معناى تحقیق زیادتى حال، و یا به معناى تحقیق اشاره .                       سپس مکاشفه را بر سه معنا اطلاق مى‏کند:
الف . مکاشفه علمى: این مکاشفه، همان معناى اول است . مکاشفه علمى به معناى حصول فهم است . اگر فهمى براى انسان حاصل شود، این امر در واقع، نتیجه آن است که چیزى بر انسان منکشف شده است . پس اگر کسى انسان را مورد خطاب قرار داد، شهود سمعى پدید آمده یا اگر چشم انسان به صحنه‏اى افتاد، شهود بصرى براى او حاصل شده است .
بر این اساس، علوم حسى، نوعى کشف‏اند . این فهم‏ها امانتى از سوى حق نزد انسان است، و امانت را باید به اهلش رساند، و الا انسان، خائن است: المجالس بالامانة .
ب . مکاشفه حال: این نوع از مکاشفه همان معناى دوم مکاشفه (تحقیق زیادتى حال) است; بدین معنا که عارف هنگامى که ذاتى را با حالى شهود کرد، از این حال به تاویل آن پى‏مى‏برد . اهل الله به این امر زیادتى، «حال‏» اطلاق مى‏کنند . مثلا اگر اهل حق، شخصى را در حالتى یا صفتى خاص مشاهده کند - چه ملایم طبع ناظر باشد، چه نباشد - و از این حال یا صفت، به حقیقتى که تاویل این حال یا صفت - که زاید بر آن است - منتقل شود، او داراى مکاشفه زیادتى حال است و از این طریق به منزلت او نزد خداوند آگاه مى‏شود .
برخى از صوفیه مدعى هستند که مى‏دانند در چه حالى خداوند محب آنها است . آنها بر این باورند که چون در وحى آمده است: فاتبعونى یحببکم الله  و آنها در ساعاتى، در حالت اتباع کامل از شریعت‏بوده‏اند، خداوند به آنها این حالت را عطا فرموده است که حب او را به خود دیده‏اند; زیرا در این ساعت، خود را مجلاى حب و محبوب او دیده‏اند .
ج . مکاشفه وجد: این مکاشفه همان تحقیق اشاره است و مراد از آن، اشاره مجلس است .
مجالس حق دو گونه‏اند: گونه‏اى تنها با خلوت عبد با حق برگزار مى‏شود; و نوع دیگر، همراه با مشارکت دیگران; چه کم و چه زیاد باشد . مجلس نخست، تنها با اشاره برگزار مى‏شود و عارف، در خلوتى که با حق دارد، اشاراتى از او دریافت مى‏کند و به وجد مى‏آید . این مکاشفه، مکاشفه اشارات حق است .
ابن عربى میان مکاشفه و مشاهده تمایزى مى‏افکند; متعلق مکاشفه، معنا و متعلق مشاهده، ذات است . پس مشاهده به لحاظ مسمیات و مکاشفه به اعتبار حکم اسماء است; از این‏رو مکاشفه، اتم از مشاهده است:
اذا الحق اعطاک اسماء
فخذه امانة من قد فهم
بان الامانة محمولة
و حاملها جاهل قد ظلم
فان انت افهمت مقصوده
فانت المکاشف فلتلتدم (ر.ک.م2)
                                سید حیدر آملى
سید حیدر آملى مبتکر عرفان شیعى و حکمت نبوى است . بى‏شک، کتاب نص النصوص و نیز جامع الاسرار، دو اثر جامع و ماندگار در اندیشه عرفان شیعى است .
سید حیدر آملى در کنار ابتکاراتى که در مورد عقیده خاتم ولایت و نیز فلسفه عالم مثال دارد، تحلیل ارزشمندى از کار پیامبر (ص) و ابن عربى و خود، ارائه مى‏دهد .
پیامبر (ص) با وضعیت «میان دو کتاب‏» مواجه بود; زیرا از یک سو کتابى توسط روح الامین بر او وحى و نازل شد، و از سوى دیگر کتابى توسط ایشان بر ابن عربى صادر شد . پس در مورد پیامبر (ص)، کتابى «النازل علیه‏» و کتابى «الصادر منه‏» وجود دارد .
ابن عربى نیز به نوبه خود، در وضعیت «میان دو کتاب‏» قرار دارد; کتابى که وى در رؤیاى صادقى از پیامبر (ص) دریافت کرد و کتابى که از او صادر شد; یعنى اثر عظیم الفتوحات المکیه .
تفسیر بزرگ عرفانى او است، و کتابى دیگر از او صادر گشت که آن، شرح بزرگ فصوص است .
بنابراین، پیامبر اکرم (ص)، ابن عربى و سید حیدر، در وضعیت «میان دو کتاب‏» قرار دارند . البته سطوح این وضعیت کاملا متفاوت است، اما هر سه در این جهت مشترکند که از یک سو به آسمان و از سوى دیگر به زمین خاکى مرتبطند; کتابى به آنها القا و کتابى از آنها صادر شده است .
قرآن / فصوص / تاویلات
پیامبر (ص) / ابن‏عربى / سید حیدر
فصوص / فتوحات / نص‏النصوص
سید حیدر علم را از دیدگاه اهل الله به سه قسم تقسیم مى‏کند: وحى، الهام و کشف . هر یک از این سه قسم، یا خاص است و یا عام .وحی کریم شامل غیر آنها - از قبیل آسمان  و زنبور عسل  - هم مى‏شود .
الهام خاص در انحصار اولیا و اوصیا است; گرچه به طور تمام، در اختیار مشایخ و عارفین نیز قرار مى‏گیرد .
همچنین کشف خاص تنها براى اهل سلوک از اهل الله مقرر شده است; هرچند براى غیر آنها نیز رشحاتى از آن وجود دارد . کشف، حق و باطل دارد . مکاشفات اهل الله حقانى، و کشفیات سحره و کهنه، شیطانى است .
حاصل آن‏که علم در سه قسم خلاصه مى‏شود: وحى، الهام و کشف; به مقتضاى ذات و صفات و افعال، بر اساس حکم امر و قدرت و اراده، بر حسب شریعت و طریقت و حقیقت که از مقام نبوت و رسالت و ولایت صادرشده است.(م.3)                                                                                مکاشفه از دیدگاه امام وغزالی                               
ابوحامد غزالی در مقام تقسیم علوم، پس از آنکه علوم را به دنیوی و اخروی تقسیم می‌کند، علوم اخروی را در دو گروه مکاشفه و معامله جای می‌دهد. طبق تلقّی غزالی، علم مکاشفه، علم باطن و غایة علوم است:
علم المکاشفة فهو عبارة عن نور یظهر فی القلب عند تطهیره و تزکیته من صفاته المذمومة
علم مکاشفه آن نورانیّتی است که پس از تزکیه و پالوده شدن قلب از صفات زشت در قلب تجلّی می‌کند. از نگاه غزالی علم مکاشفه را نمی‌توان در کتب و رسائل آورد، از این رو، وی احیاءالعلوم را در توضیح و تفسیر علم معامله می‌نگارد.
از نگاه حضرت امام: «(اینکه غزالی) مکاشفات را جزء علوم قرار داده و در تقسیمات علوم وارد کرده است، این خلاف واقع است. بلکه حق آن است که علوم را آن می‌دانیم که در تحت نظر و فکر و برهان آید و قدم فکر در آن دخیل باشد و مکاشفات و مشاهدات گاهی نتایج علوم حقیقیه است و گاهی نتایج اعمال قلبیّه. بالجمله مشاهدات و مکاشفات و تحقّق به حقایق اسماء و صفات در تقسیمات علوم نباید داخل شوند بلکه [مکاشفه[ وادی دیگر و علوم وادی دیگرند. والامر سهل.
نگاه فراز بالا، به این دوخته شده است که در واقع، مکاشفه علمی حضوری است و اصولاً از تقسیم علوم مدرسی و حصولی بیرون است. علوم قابل تحصیل را باید به وسیلة کتاب و آموختن و استاد و مدرسه و کتابخانه و پژوهش و تحقیق به آنها راه یافت. در این علوم است که موضوع علم، هدف و تعریف و مسائل علم و دیگر رؤوس ثمانیة منطق بحث و بررسی می‌شود و صحت و سقم قضایای آن به وسیلة برهان و قیاس یا استقراء و تجربه به اثبات می‌رسد و تئوری‌ها و فرضیه‌های گوناگون و نظریه‌های متفاوت قابل طرح و نفی و اثبات است.امّا علم مکاشفه، مربوط به وادی دیگری است که ابزار و برنامة خاص خود رادارد و از این رو خلط این دو قسم وآنها را به عنوان اقسام علوم در یک ردیف، مطرح کردن، چندان منطقی نمی‌نماید، از این رو چون مکاشفه وجدان وتجربه شخصی است، حتی عدّه‌ای منکر علم بودن آن می‌باشند ولی آنچه قطعی است آنکه علم مکاشفه گرچه مقدمات کسب آن تا حدودی ممکن است قابل تدریس و تدرّس باشد و از این جهت جزء اقسام معامله‌ای می‌شود که غزالی توضیح می‌دهد، ولی  خود آن قابل آموزش و آموختن نخواهد بود.( م.4)
نتیجه :
از مجموع نظرات و ادله درمیابیم که مکاشفه به معنی اشکار شدن اسرار غیبی است و خشیت و هیبت هم از صفات اهل مکاشفات است از انچه در کشف و شهود به عنوان رکن اصلی نمود دارد داشتن چشم حقیقت بین است تا از مهمترین حقیقت غیبی عینی حقایق الهیه واسما پنهان در این گنجینه پرده بر دارد.
حقیقت مذکور برتر از ان است که دست اندیشه به دامان ان برسدو اجازه داده شود که احدی به سرا پرده ا و پا نهد و از این رو چاره ای جز این نبود که برای بروز و ظهور اسما و کشف گنجینه های اسرار انها خلیفه الهی تعین شود تا جانشین ان حقیقت غیبی در ظهور اسما باشد  گر چه در این مفهوم مکاشفه به پی بردن به اسرار امور غیبی تعبیر شد اما حقیقت ان است که از ناحیه خداوند هیچ حجابی در عالم وجود نیست. ذات او به ذات خودش در اشیاظهور یافته و زمین و اسمان را روشن نموده و این تجلی  تجلی ذاتی است هیچ حجابی میان او و خلقش نیست او در همه اینه ها نمایان استان حقیقت غیبی ای که از تلبس به اسما و صفات نیز مقدس تر است. دیگر جایی از تلبس بر (بود )های زائد فانی برای او نمی ماند.
سخن اما حسین(ع)در دعای عرفه نیز به این نکته اشاره دارد. انجاکه فرمودند:(ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک)مگر غیر از تو چه ظهوری دارد که تو نداری تا بتواند نمایانگر تو باشد کی غایب شدی تا به دلیلی که بر تو دلالت کند نیاز داشته باشی ؟                                                                
محی الدین عربی می گوید:عالم همواره در غیب است و هرگز ظاهر نشده است و
حق تعالی همیشه ظاهر است و هرگز غایب نشده است و انچه در دار تحقق و
وجود ودر محفل غیب و شهود است چه در ظاهر و چه در باطن چه در اول و چه
در اخر هر چه هست همه حق است و جز او همه بافته وهم و خیال است.(م.4.ازص146)
                         منابع
1.شرح مقدمه فصوص الحکم.سید جلال الدین آشتیانی.مشهد.انتشارات باستان.1385.تجدید چاپ انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
2.کلیات عرفان اسلامی.همایون همتی.تهران.انتشارات امیرکبیر.1373.
3.مبانی عرفان اسلامی.علامه سیدمحمدتقی مدرسی.ترجمه محمدصادق پرهیزگار.ویرایش دوم.نشربقیع.1373.
4.مصباح الهدایه الی خلافه والولایه.روح الله خمینی.ترجمه احمد فهری.تهران.انتشارات پیام آزادی.
5.شرح منازل السائرین خواجه عبد الله انصاری براساس شرح عبد الرزاق کاشانی.علی شیروانی.تهران.انتشارات الزهرا،.1373.


نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 168 بازدید
بازدید دیروز: 235 بازدید
بازدید کل: 2851996 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [800]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]